کوچه باغ ِ آرام
سلام اومدم لاک بزنم؛صورتی چرک! یاد روضه خوانی افتادم که محرم پارسال از بلندگوی خونه باغ روبرو هوار میزد و تمام بلاهای عظمای مملکتو به کاشت ناخن خانمها ربط می داد!! حالا خوبه من تو نزول بلاهای عظما شریکنیستم.. در حد خودم هرچندروز یک لاک الکی پلکیرو ناخن کوتاه می زنم و نهایت بلا کوچولوها تقصیر منه! برم ادامه و خاطره سفرو تموم کنم که دیگه خیعلی لوس شد.. سلام علیکم امیدوارم که همتون فقط سلامت باشید و سلامت و دلتونگرم باشه😘 قبل اینکه برم ادامه.. بگم که میلو پیشی رو مونده بودیم چه کنیم؟ اولین باری بود که کامل باید تنهاش میزاشتیم.. به پسر خواهرم گفتیم که اونم فقط ۳ روز بود و باقیشو می رفت سفر.. به یک خواهرم گفتم که با نک و نال و رو دربایستی مجبور شد قبول کنه که روزی یکبار فقط کلید بندازه و غذای آماده از یخچال به بچمون بده.. ولی همون روز اول حس کردم خب طفلک حیوون دوست نداره و معذبه و مجبوری با دوست غزل هماهنگ کردیم که زحمت غذاشو بکشه. غذا خشکش که زیاد ریختیم و آب هم چندجای خونه گذاشتیم.. تخم مرغ و مرغ آب پز و چندتا کنسروی که عاشقشه هم بود.. ولی بچم فقط کنسرو خورده بود نوش جانش.. فکر کنید ماتنماهی شیلتون برای خودمون می خریم مثلا ۳۹هزار تومن.. اونوخت پیشی خانومه ما تن گورمت میخوره دونه ای ۷۰ تومن😅😅 نوووش جانش.. سلام نیمه شبتون بخیررررر چون سفرمو با تمام هیجان و استرسش دوست دارم میرم ادامه که باقیشو بنویسم.. شام هم یتیمچه خوردم یکمنبات لازمم ولی تنبلیم میشه از تخت بلند شم و برم آشپزخونه.. سلام ساعت کوک کردم تا قبل رفتن خواهرم به اتاق عمل باهاش صحبت کنم.. عمل و بیماری تو شهر غریب خیلی سخته.. امیدوارم به سلامت از اتاق عمل بیاد بیرون.. فعلا کورتاژ برای نمونه برداری هست و ماه دیگه عمل اصلی هست که رحم و تخمدان رو برمیدارن... نمی دونم چرا کار دکترهای شمالی رو قبول ندارم!!!!! حس میکنم تواناییشون به اندازه دکترای شهرهای بزرگ نیست.. این داماد لجبازمون هم.... بهرحال تن همه سلامت باشه الهی و زیر دست دکتر جماعت نیفتید انشاااالا یکم دیگه بخوابم باز عصر خاطرات سفرو هیجانشو بگم🤗 نمی دونم چطور میشه لینکعکس بزارم اینجا با گوشی قبلیم راحت عکسمیزاشتمتو پست هام ولی با این گوشی نمیشه. سایز عکس رو کم نمیکنه تو بلاگفا فکرکنم اگر لینکباشه روش کلیککنید بشه ببینید ولی من بلد نیستم.. (همیشه پشت سرتون هم گفتم.. تعهد و نظمتون مثال زدنیه.. خیلی درود دارید..) سلام سلام چند هفته قبل با صابکار جدیدم چت میکردم که این جمله رو برام نوشت و بعد هم گفت خیلی خسته شدی و هروقت مرخصی و استراحت لازم داشتی بگوووووو.... خیلی واسم ارزشمند بود که حداقل قدر کارمو میدونه! و اونقدر شعور داره که شارژ شدن منم براش مهمه! حالا شانس همون روزا میخواستم بگم حقوقمو بیشتر کنه ولی با این تعریفش فعلا دست نگه داشتم.. گفتم اگه بگم با خودش میگه جوگیرررر شدم.. خخخ ابن یک آدم غریبه س ولی قشنگ تو چندماه منو شناخت.. ولی حدود ۸ سال فروشگاه خواهرمو اداره کردم و همیشه بیشتر از توانممایه گذاشتم.. بدون اینکه ریالی جابجا کنم یا جنسی مجانی برای خودم بردارم و ... ولی همیشه و همیشه با شوهرش و پسراش حرف که میزدن میگفت محاله و محاله کسی جایی کار کنه، دخل دستش باشه ولی دزدی نکنه!!! حالا مثلا منظورشون به شاگردامون بود ولی خب جمله شون کاملا واضح و مبرهن بود که حتما بمنم شکدارن.. با این وجود وجدان خودم آسوده س که براشون کم نزاشتم و یک قرون پولشونو دزدی نکردم!!!!! همیشه هم آن تایم بودم.عید و تابستون و تعطیل نداشتم ولی بازم حرف دخل که می شد و کاسبی میگفتن چون جمعه ها نمیری و شبهای تعطیل ۱۰ و ۱۱ تعطیل میکنی ما دخلمون کمه! نهایت حقوقمم تو یک شیفت این اواخر چند بود؟؟ دو تومن!!!تازه اونم تا نقد شه انقد ریز ریز باید برمیداشتم که کوفتم می شد هیچی نمی فهمیدم.. حالا اینجا راهم دورتره ولی واقعا خداروشکر آسایش کاری که دارم. می دونم محیطی کار می کنم که قدر کارمو نظم و مدیریتمو می دونن... 🌺 می خوام سفر چندروزمو خلاصه یادگاری بنویسم و داشته باشم.. شاید تو چندتا پست یکم تو ادامه مطلب ها بنویسم . هرکی حوصله داشت بخوانندشدی🤨 سلام امروز ظهر دعوتی پسر عمه رستوران بودیم.. اولینمهمونی قبل کرونا بود که تمام دخترعمه پسرعمه ها و دخترعمو پسرعموها رو به مناسبتی دور هم جمع کرد و آخر مجلس عکس دسته جمعی قشنگی گرفتیم.. و دومینش امروز بود و دوباره اخر مجلس نفری یکگل سرخ که از باغش چیده بود بهمون داد و همه با همون گل سرخ عکس گرفتیم.. خیلی دوست دارم زودتر عکس امسالی رو هم ببینم.. تو این ۲ سال تو اون قاب عکس ۲ نفر کم شده و جاشون خالی بود.. امیدوارم دعوتی بعدی و عکس بعدی همین تعداد باشیم و همه سلامت باشن.. بعد هم با خواهرا رفتیم عیادت یکی از عزیزان و ازونطرفممن و شوهر رفتیم خونه پدرشوهر.. مادرشوهر کلیددد🤪😉کرده بود رو موهای سفید شوهر و دروغ نگم۲۰ بار گفت چقدر موهات سفید شده و ۲۰ بار گفت چرا ۳تا خط رو پیشانیت افتاده؟ دیگه آخراش تا می گفت من و شوهر می ترکیدیم از خنده.. حالا قبلنا واقعی می گفت و حرص می خوردم.. ولی حالا که بنده خدا آلزایمر داره و یادش نمیاد که اینجمله رو گفته.. از رنگمو برای مردها همخیعلی بدم میاد اما دیگه مجبورم بخاطر خانواده شوهر که رو موهای سفیدش حساسن، موهاشو رنگبزنم.. والا منم رنگنکنم سفیدی موهام خیلی تابلوعه دیگه!.. اونم۵۱ سالشه طبیعیه ۷۰ درصد موهاش جوگندمی شه.. طبیعی نیست عایا؟🐮 مواظب خودتون باشید بهترین هااااا🌹 سلام همین دیشب بهش گفتم مامان اگه میشه کمتر خونه افه برو.. گفت منکی رفتم؟ مگه چی شده؟ گفتم هیچی .. تازگیا یکم بیشتر میری و اونم که میبینی دنبال بهانه س که رو مخ پسرت بره و اعصابشو خورد کنه.. گفت اتفاقا انقد میرم تا جونش در بیاد🤣 نشون به اون نشون که عصر تل زد و آمار داد که امشبم خونه افه هست🤪🤣 سلام ۲۳:۲۷ جمعه شب.. صدای مرا از دوقدمی ساحل می شنوید.. ۴ امین روز سفر کوفتی مون هست و سر فرصت اگر نفسی برقرار بود ماجرای سفرو براتون تعریف می کنم.. کنار ساحل تاریک الان فقط من هستم و شوهر.. ینی هیچ احدی نیست! نسیم ملایم به صورتم میخوره و صدای موج دریا خیلی قشنگه و از دست غضنفر و کارهاش و حرصی که این ۴روز از دستش خوردم قابلیت اینو دارم تا صبح همینجا بمونم ولی حیف که شوهر خونوک کاپشن نیاورد و سردشه و میگه برگردیم.. دخمرا و پسر غضنفر هم رفتنکافه ساحلی چند متر اونطرف تر.. یکجای دنج و وحشتناک و پر از رقاصه ی آزاد!!! و آدم های وحشتناک تر.. دیدم بچه ها دوس دارن تنها باشن .. ولشون کردم اومدم.. برمکه شوهر یخید.. تا درودی دیگر بدرود .. سلام خوبید؟ + منتظر مهمان ها هستم.. شوهر گفت برم ی چرتی بزنم.. غزل با دوقلوها رو تخت اتاقش نشستن و هنگ درام تمرین می کنه.. صداش دقیقا مثل پیانو هست و خیلی دوس دارم.. میلو هم کنار در تراس و پشت تور پنجره نشسته و عشق میکنه.. خودمم ی فنجونچای خوردم و بیشتر از قبل گرمم شد.. وقتی تنهاییم اکثرا هوا برام متعادله و حتی رو به سرد.. گاهی اوقات سوئیشرت هم می پوشم.. وقتی خونه کسی میرم یا قراره مهمون بیاد خیعلی گرمم میشه.. الان در تراس کامل باز و گرمایشم خاموش کردم ولی گرمه.. مهمانها قرار بود ۷ و نیم اینجا باشن چون ازون طرف باز شوهر ۱۰ باید نگهبانی بره و حداقل خدا کنه به موقع بیان.. + دیشب غزل و دوقلوها شام بیرون بودن و منم بعد کار تو ایستگاه موندم تا وقتی با اسنپ میانمنم سوار شم.. به به راننده جوان و ماشین خیعلی مرتب و بچه هام خیلی شاد و صمیمی و راننده هم جالب گرم و نرم باهام احوالپرسی کرد و به دلم افتاد که این باید دوس پسر جدید یکی از قل ها باشه.. اتفاقا تو دلم تاییدش کردم و حس کردم انتخاب خیلی خوبی داشته چون در عین شوخی متانت خاصی داشت و مشخص بود بااصالته و ... وقتی رسیدیم جای خونه.. گفتم عمه ام دیگه!!!! و زشته که تعارف نکنم... گفتم بفرمایید در خدمت باشیم از نظر منمشکلی نیست ها....... گفت ممنونم لطف دارید و این حرفا.. بازم اخرش دلم نیومد و در جعبه شیرینی دستمو باز کردم و بهش تعارف زدم و خلاصه با به به و تشکر برداشت و بای کردیم رفت ت ت ت ... حالا اومدم پیش بچه ها با خنده میگن چراااا شیرینی دادی؟؟ چرا تعارفش کردی خونه؟؟؟؟ گفتم مگه دوس پسر شماها نبود؟؟؟ گفتن نهههههه اسنپ بود ۵۱ تومن پول دادیم و بعد تازه فهمیدم چقد سوتی دادم و گفتم عوضیا انقد جو ماشین گرم و خودمونی بود که من فکر کردم دوس پسرتونه و ... خلاصه همون دم در ورودی مجتمع ۴ نفریمون تا کمر خم شده بودیم از خنده و هی حرفها و کارهامونو دوره و تکرار می کردیم و قهقهه می زدیم.. گفتم که راننده خیلی اصیل و متین بود وگرنه با اون رفتار من و برداشتم و تعارفمهرکی دیگه بود دعوتمو رد نمی کرد🤪🤣
ادامـه مطـلب
ادامـه مطـلب
ادامـه مطـلب
ادامـه مطـلب
| Designer |