کوچه باغ  ِ آرام

سلامعلیکم

خیلی تو نبشتن تنبل شدم و خوشبحال شماهاس که چرندیات منو نمی خونید.. والا بوخودا

هفته پیش باربری اومد اسبابای مامانمو برد رشت.. خونه خواهر کوچیکه.. البته که باید خونشو اجاره میداد و مامی هم که تنها بود و حتی یک ثانیه هم تو خونش بند نمیشد فعلا بهترین گزینه این بود بره اونجا... البته اگر طاقت بیاره! دقیقا چندسال پیش هم اسباباشو فرستادیم و خونه اجاره کردیم ولی سر یک‌ماه گفت اگه منو برنگردونید قلب درد میشم و می افتم! اینطوری شدکه با تهدیدی که کرد برگشت..

این سری من راضی ام حتی شده دوماه بره و من کمی نفس بکشم. به سنی رسیده که اذیت های خاصش شروع شده و اینکه همش خونه من باشه کمی برای خودش و ما خسته کننده میشه.

خواهر بزرگه هم یک هفته هست خونشو خالی کرده و خونه گیرش نیومد و فعلا اسباباشو گذاشته یک انباری و طفلی بین خونه من و خواهرم در رفت و امده و خودش خیعلی معذبه.

۵سال پیش خونه خودشو فروخت صدمیلیون و بجاش شوهرش ماشین شاسی بلند خرید و حال میکرد و میگفت آدم در لحظه خوش باشه! حالا با سیصد میلیونی که پول رهن دارن هم خونه گیرشون نمیاد!!

دیروز عصر خونه ما بود پیش مامی... دروغ نگم مامی کمه کم ۱۵ بار بمن زنگ زد که دلم گرفته و بیا منو ببر بیرون. بهش میگم مامان جان من سر کارم و ماشین هم تعمیرگاهه باشه فردا بریم بیرون.. گفتم برو حیاط مجتمع یک دوری بزن. میگه مجتمع نه ماشین بشینم منو بگردونید..

چند شب پیش کلید نداده بودم خواهرم و مامانم خونه غضنفر خوابیدن.. فکر کنید نصف شبی غضنفر زنشو بیدار کرده که پاشو ننه ت رو ایوون شاش کرد!!

وااااای مامانم با ۸۰ سال سن حافظش خیعلی خوبه ها ولی جدیدا نصف شبها کم حواس میشه.

سری قبل هم باغ داداشم خوابیده بعد نصف شب باجناق داداشم تو حیاط خوابیده اونو ییدار کرده و گفته اینجا کجاست میخوام برم خونه پسرم

خلاصه که وضعش داره خطری میشه..

فردام دوتا خوهرام با تور میخوان برن سفر و باید عصرا مامی رو بسپارم به غلام که ببره ماشین سواری بگردوندش.. انقد خواهرام این روزا غر میزنن و از داداشام بد میگن و منو دعوا میکنن که تو خیلی بیشتر از وظیفت داری عمل میکنی و خیلی مامانو لوس نکن و به حرفش گوش نکن که اذیتمون میکنه.. بعدم میگن چرا داداشا پیداشون نیست .. چرا اونها که هرهفته ییلاق و تفریحی میومدن خونه مامان میخوردن و میپاشیدن و میرفتن الان دیگه براشون مهم‌نیست و درک نمیکنن همه وظیفه ها روی دوش ما هست. راستم میگن والا دوره ای شده هرکدوم گرفتاری خودمونو داریم ولی دلیل نمیشه بی انصاف بشیم. داداشم دیروز بعد دو هفته زنگ زده باد انداخته تو گلوش و اهه صداشو صاف کرده و میگه سر مامانو پانسمان می کنی؟؟ اگه نکنی اون گاز استریلا میچسبه هاااا . گفتم اره انجام میدم! باز اونروز مامانو بردین دکتر؟

اه نمی خوام بمونم و روزی مزاحم و سربار کسی باشم امیدوارم تا جوونم خیلی راااحت بمیرم. راحت هااا من جون عزیزم

خب برممم. به غلام گفته بودم از یک جای خوب نون ساندویچی بگیره که با الویه شب بخوریم الان زنگ زده میگه جمع کرده

حیییففف انقده نوناش بامزه و کوچیک و با کیفیت بوووود. حتمنی اجاره مغازه زیاد شده مجبور شده جمع کنه.

خدا پشت و پناهتون عزیزانم

تاريخ سه شنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۳سـاعت 19:38 نويسنده ونوس| |

سلام

غضنفر ماه پیش تو حرفاش سر زنش منت گذاشته که من تورو اون سال ترکیه بردم و دیگه همونم از سرت زیاده..

یکبارم خواهرزنش بهش گفته دیگه وقتشه برین با هم گردش و تفریح و عشق کنید.. اونم باز گفته ما گردشامونو کردیم.. شوهر تو تورو برده ترکیه؟ من‌خواهرتو بردم!!

اینهارو هفته پیش زن غضنفر با بغض توی پیاده روی می گفت و خیلی دلش شکسته بود و بهش برخورده بود.. دیگه بعد ازون موضوع هرجا غضنفر پیشنهاد داده نرفته حتی دیدن طبیعت بهاره اطراف و تو جوابش بهش میگه تو خودت برو من گردشامو رفتم..

ازونروزا همش دنبال تور بود که تنهایی بره تفریح و بالاخره برای امروز ردیف کرد فعلا یک تور یکروزه برن! اونم با دختر جیگری من.. دخترمو راه انداخت که تنها نباشه و چون ساعت ۳ صبح بیدار شدم غزلمو راهی کنم دیگه خوابم نبرد..

البته غزل گفت منم برم ولی بهونه آوردم که یک تومن برای من زیاده و الان قسط و قرض دارم ولی الان که اینا حرکت کردن من پشیمون شدم میگم کاش میرفتم.. دلم هوایی شد..

الهی آمین که بهشون خیعلی خوش بگذره و دخترمم کیف کنه. انشالا گروهشون خوش سفر باشن منم سری دیگه برم.

تاريخ جمعه یازدهم خرداد ۱۴۰۳سـاعت 4:38 نويسنده ونوس| |

سلام

تو تلگرام این گروهو زدم

به خصوص دوستانی که قیمت می خواستن چک کنن ممنون

و بعد اون هم گروه متفرقه و حاشیه وبلاگ خواهد موند

اینو تو تلگرام سرچ کنید:

Greenmoon

🙄🙄🙄🙄🙄😐😐🙃

آخ با گوشی دیگه چک کردم خودم نتونستم گروهمو پیدا کنم

این شمارمه اگه راحتید خودتون‌تو تلگرام یا واتساپ بهم پیام بدین

چیزی لازم داشتید اونجا عکس و قیمت میدم

😘

مهربان بانو برای شمام اینستا قیمت دادم ولی دایرکت‌چک نکردین

نمیدونم پیجتونو‌درست سرچ کردم یا ن

تاريخ پنجشنبه دهم خرداد ۱۴۰۳سـاعت 13:54 نويسنده ونوس| |

سلام بچه ها خوبین؟

خیلی هاتون می دونید که من برند آرایشی درمانی اوریفلیم کار می کردم و پیج داشتم که پیج کاریم چندماهه کن فیکون شد.

خیلی محصولاتمو کناره و آشناها خریدن و الان خیلی خیلی کم محصولای تاریخ دارم مونده که یکی از همکارا گفت بده من تو مزون شخصیم برات بفروشمممم

راستش دلم‌ میسوزه با این قیمت به غریبه بدم!! گفتم اول اینجا بگم اگههههه کسی از شماها خواست تو این هفته بگیره و اگر نخواستین بعد بفرستم مزون همکارم..

بخدا حیفهههه یعنی دارم با قیمت خرید سال قبل و قبل تورم ها میدم. الان هیچ برند خارجی مثلا اسکراپ ۱۵۰ هزار تومنی نداره!

بهرحال من میگم چیا دارم بعد هرکدومتون نیاز داشتین بگین من کد محصول رو با تاریخ مصرف و عکسش براتون بفرستم و شما با قیمت نت مقایسه کنید و اگر به صرفتون بود که حتما هست بخرید.

محصولات اوریفلیم خیلی خوبه بخدا میز ارایشی خودم و دخترم پر از شوینده و کرم و ماسک و اسکراب و ادکلن و ریمل های اوریفلیم هست.

البته که من همه چی ندارما چون خیعلی خیعلی محصولاتش گرون شدن و دیگه برای فروش نخریدم.. فقط تعداد محدودی موجود دارم که الان‌میگم بهتون..

من از این‌تاریخ یک هفته صبر میکنم و اگه شماها نخواستین بعد میفرستم مزون همکارم که زودی برن..

💢کرم آبرسان روز و شب

💢 چند نوع اسکراب صورت

💢فقط یکدونه اسکراب بدن

💢ریمل ضدآب

💢ماسک صورت انگور و بلوبری

💢ماسک شب آبرسان عالی عاااالی

💢خمیردندون تخصصی بچه تا ۶سال

💢ماسک زغال

💢اسکراب دست

خبببب فقط همینها برای فروش هست وگرنه کلی ادکلن و اسکراب و کرم لیفت و تندرکر و اینا دارم که از بس خوبه نگه داشتم برای خودم و اضافه هاشو میفروشم..

بهرحال کسی خواست در خدمتم جنس واقعا اصل که خودم از سایت خریدم و با قیمت مناسب قبلی

فلا😘


ادامـه مطـلب
تاريخ چهارشنبه نهم خرداد ۱۴۰۳سـاعت 10:52 نويسنده ونوس| |

بعد از مدت ها سلام

خوبین؟

امروز شیفت صبح اومدم کار که ۴ برگردم و بعد ناهار بریم یک خیابونی تا شاید یک لوستر ساده عااارزون بخرم.

هفته پیش انگاری انرژی زمین بیشتر بود و انگاری انرژی منم بیشتر شد و چندروزی با زن غضنفر رفتیم پیاده روی. حالا خیلی نه ها ولی نرم افزار یکروز ۱۰۰۰ قدم و اون روزای دیگه کمتر نشون داد. پیاده رویمونم تو کوچه باغاس بعله دیگه فقط بوقمون نکنن صلوااات😄

همین الان یهویی تو دلم از خدا خواستم ی ویلایی تو شمال بهم بده و اندازه ای که توش جا داره فقططط گربه نگه دارم.. یعنی بخدا دلم براشون میره هاااا.. بخصوص اینروزا که فصل زایمانشون هست و زیاد بچه گربه های مادر مرده و تنها بهمون معرفی میکنن. بخدا که اگه جاشو داشتم خودم نوکری همشونو میکردم. وقتی آدم درگیر این عشقا میشه نمیتونه ناراحتی و بی پناهی هیچکدومشونو ببینه.. صدالبته که سگ های بی پناهو هم پناه میدم..

چه کنیم دیگه قلب مام کوچیکه و با این چیزا حال می کنیم..

+ چند ماهی هست دغدغه مامانمو دارم.. خیلی خیلی زیاد.. حیف که نصف بیشتر روزو سر کارم وگرنه خودم شبانه روز پناهش می بودم تا دلش نلرزه..

ماشالا خرداد امسال وارد ۸۰ سالگی‌میشه و مادری که تا همین ۳ماه پیش همیشه تا بچه هاش میرفتن خونه ش .. با اون سنش از اشپزخونه تکون نمی خورد؛ خودش همه کار می کرد؛ حالا چندماهی هست که یهویی افتاده ترشده.. بی قرارتر شده.. گاهی یک در‌میون دچار فراموشی میشه و تنها موندنش درست نیست.. حتی طاقت نمیاره یکساعت تو خونه ش تنها بمونه. دلم براش ضعف میره وقتی می بینمش وقتی حمومش می کنم. وقتی تکشکش رو شبها تو پذیرایی خونم پهن می کنم تا با خیال راحت بخوابه..

این وسط از خواهربرادرام ناراحتم. بخصوص دو تا خواهر بزرگترام‌. حالا داداشام باز روزی یکبار یک زنگی بهش میزنن ولی خواهرا باید حتما زور رو سرشون باشه تا مثلا نصف روز پناهش بدن خونشون!

خوبه حقوق خودشو داره و هنوز خداروشکر کنترل دستشویی‌و کارهای شخصیش دست خودشه ولی انقدر غر میزنن انقد تو حرفا بهش میگن عتیقه که من یکی ناراحت میشم ولی خب روم نمیشه بهشون چیزی بگم..

همش‌میگن این داره ادابازی در میاره. اگه تعریف میکنم میگم مامان دیشب پیش فلانی میگفته خونه پسرمو گم کردم میخوام برم خونه پسرم! میگن نه اون ادا در میاره میخواد جلب توجه کنه!!!!

یا اگه میگم مامان طفلکی گاهی یادش میره وقتی گوشیش زنگ میخوره کدوم دکمه رو بزنه میگن اینا همه فیلمش هست!!!!

خلاصه که همش نگران اون نصف روزی هستم که سر کارم و قراره مامی تنها باشه.

بچه های مامانم فکر می کنن همین که مادرشونو از راه دور کنترل کنن کافیه.. مثلا زنگ بزنن بگن خوبی؟ خب خداروشکر و بای..

من فقط به یک خواهرم گفتم مامان هرشب و هرروز تا بعد ناهار خونه ما باشه و تو فقط عصرا مراقبش باش بیاد خونت.. گاهی انقد نق میزنه و گلایه میکنه که خجالت میکشم انگاری این فقط مامان منه و چه زشته میره مزاحم اینا میشه..

ببخشید دیگه غلام اومد دنبالم بریم خونه

حالم خیلی خوب بود وقتی شروع کردم پست بزارم ولی وسطاش درد دل شد ببخشید بای فعلا

تاريخ سه شنبه هشتم خرداد ۱۴۰۳سـاعت 15:23 نويسنده ونوس| |

Designer