کوچه باغ ِ آرام
سلام از صبح کنار بخاری و روی صندلی چرخون فروشگاه نشستم و خیابونو نگاه می کنم! نگاهم بیشتر به برف پاک کن ماشین هاست.... اگه روشن باشه و ازین فاصله تکون خوردنشو ببینم، میگم آخ جون بازم بارون میاد.. اگرم مثل الان هیچ برف پاک کنی تکون نخوره متوجه میشم که بارون بند اومده و حیفم میاد! + فکر کنم امروز دیگه نامه ترککار شوهر از بیمه اومده باشه و رسما بازنشست شه! با حقوق چند؟ ۶ میلیون تومن!! شاید اگه این تورم نبود ۶ میلیون تومن عادی میشد ولی تو اینروزها خیلی کوچولو دیده میشه... خدا خودش برکت بده و تو سلامتی خرج شه ان شاالله... فکر کن ۳۰ سال هرروز ۶ صبح کارخونه کارت بزنی و چرخ اقتصاد مملکتو بچرخونی!!!!!....... و چقدر اون وسطا بخاطر شرایط اقتصادی مملکت اذیت شی و اخراج شی و ی مدت بیمه بیکاری بگیری و اخرشم حقوقت این باشه! نفس عمیق و خداروشکر که همینم هست.. + صبح می خندم و به دخترم میگم باورت میشه روزی که دنیا اومدی، من صبحش با موتور رفتم بیمارستان؟! چشاش گرد میشه و با لبخند میگه خوبه جا شدی..... می پرسه بارون و برف بود؟! میگم زمین ها همه یخبندان بود و منم نه موبایل داشتم نه تلفن تو خونه! روی یخ ها قیریچ قیریچ رفتم تا سوپر محله و از تلفن سکه ای زنگ زدم بابات اومد و با موتور رفتیم بیمارستان... و اینطوراست که من امروز سجده ی شکر لازمم🤗🤩چون ۲۰ ساله که سعادت اینو داشتم که مادری بهترین دختر دنیارو بکنم❤💋💋💋💋💋❤و امیدوارم لایق باشم و خوشبختی شو ببینم🤲😘 چندساله که بخاطر وجود دختر مهربون و عاقلم خیلی شکر خدارو میکنم و روز تولدش همیشه سجده شکر مخصوص تر دارم🤗 با همین انرژی مثبت و حال خوبی که الان دارم اگر لایق باشم اول دعا میکنم که هرکی نی نی میخواد خدای مهربون به ساده ترین راه بهش این نعمتو ببخشه و بعد هم همه اونهایی که جگرگوشه ای دارید خدای مهربون بچه های همتونو در پناه خودش حفظ کنه و همیشه سلامت و شاد ببینیدشون و از سایه سر بچه های شماها خدای بزرگم دختر یکی ی دونه ی منو هم در پناه خودش حفظ کنه و همیشه شاد و سلامت باشه🤲🤲❤😘 💚تو دلم ی دعای کوچولو ولی باارزش کردم میشه آمین بگید؟🤗💚 ❤دوستتون دارم❤الهی آمین به تمام دعاهای خودتون🤗❤ سلام یکی از مواردی که شوهر همیشه شاکیه و نق میزنه اینه که میگه پالتو و کاپشن نهایت هر ۳ ماه لازمه بشوری و خراب میشه و ... اونروزم کلی نق زد و ۴ تا بارونی سبکمو برد خشکشویی همون جای همیشگی.. یک پالتو هم سایز منه و هم دخترم و گاهی من میپوشم گاهی اون و هم گرم و نرمه هم مدلشو دوست داریم. جنسش هم خداییش خوب در اومد و با وجودیکه ۲ تا پاییز زمستون پوشیدیم بازم نوی نو مونده و جا داره یا داشت که ده سال دیگه هم بپوشیم.. خوبیش اینه که دورو هست. هر دو طرفش قابل پوشیدن.. دیروز صبح همونو پوشید و رفت سر کارش.. تل زد که مامی کناره های پالتو هردو طرف درزاش باز شده و پاره پوره شده! و فهمیدیم که خشکشویی با ملایمت نشسته و ناشیانه شسته شده وگرنه خودمم حتی تو لباسشویی چندبار شسته بودمش.. ازون طرف خودمم بارونی سورمه ایمو برداشتم ظهر بپوشم دیدم پشتش لک سفید بزرگه.. انگاری که مثلا اندازه کف دست آدامس چسبیده باشه و این زورکی تمیزش کرده و حالا اثرش مونده! به خشکشویی زنگ زدم و با دلخوری گفتم فاتحه دوتا پالتوی مارو خوندی و این درسته؟ والا با این اوضاع از کجا بیارم دوتا پالتو جایگزین کنم؟ خلاصه که گفت بیارین ببینم درست میشه یا نه! و قراره فردا مثل روز اول بهمون تحویل بده!! + خانواده ای از نزدیکان بالاجبار برای مادرشون پرستاری گرفته بودند که هم ماهی ۵تومن حقوق می گرفت و هم اینکه کل آذوقه و خورد خوراکش با این خانواده بود.. دو شب پیش فهمیدم که پرستارو بیرون کردند و یکی از پسران مادر به شرط اینکه کارت حقوق و یارانه مادرشون دست اون باشه؛ با خانمش قبول دار شدند که توی همون خونه مادر زندگی کنند و هم مادرو جمع آوری کنند و هم خونه خودشونو بدن اجاره.. حالا ماجرای پرستار این بوده که مادر مسن این خانواده رو می برده خونه خودش و خونه ایناهارو یا به مسافر و زوار اجاره می داده یا اینکه به افراد مشکوک اجاره میداده که برای عشق و حال کسیو بیارن.. گویا دوسه ماهی کارش این بوده و حالا توسط یکی از همسایه ها متوجه موضوع شدند و عذرشو خواستند!! + خواهرم جنسهای مغازشو حراج زده و منم در راستای کمک بهش دوروز پیش دوسه مدل پالتوشو با قیمت ۲۵۰ تو دیوار آگهی زدم. از همون لحظه اولی خانمی اونو پسند کرد ولی دقیقا تا دیشب مخ منو خورد.. می گفت من قراره ۲۵۰هزار تومن بدم.. از کجا مطمئن باشم که شما کلاهبردار نیستی؟ از کجا بدونم براممیفرستی؟ دیگه طوری شد که دیشب آدرس محل کارمو حتی و دو شماره تماسمو بهش دادم و گفتمتو هم حق داری ولی اگه قصد خرید نتی داری همیشه این چیزها هست و باید به دلت رجوع کنی! از طرفی من چندساعت تلفنی دارم باهات حرف می زنم دیگه اگه هنوز اعتماد نداری مشکل از خودته! و در آخر هم گفت فردا صبح برات واریز میزنم.... از کجا که همین امروز صبح اول وقت خواهرم همون پالتو رو حضوری به مشتری ش فروخته بود و اطلاع داد بمن که به خانمه بگم پول نزنه دیگه!! و منم بهش پیام دادم.. حالا تازه بعد ازظهر پیام داده که من از دستت ناراحتم و تو دلمو شکوندی و من اون پالتورو می خواستم.. پیامشو پاککردم که جواب هم ندم ولی خب ی جورایی حقش بود.. وقتی برای یکپالتوی شیکه ۶۰۰ تومنی که الان با ۲۵۰ میخوای بخری و کلی ادا اصول داری که عایا من کلاهبردارم یا نه و ۳ روزه وقت منو گرفتی... حالا تازه ناراحت هم شدی؟ از کجا معلوم خواهرم اینو نمی فروخت و این خانوم خریدشو انجام میداد و پالتو رد میشد؟ بهرحال خواهرم گفت دستت سبک بود و رو همونی که مانور دادی تونستم بفروشم.. و با شوخی گفت دوباره بیا کیس بعدی رو تبلیغ کن تا بختش باز شه.. ولی واقعا حوصله ندارمممم حتی حال تبلیغ محصولات خودمم ندارم.. جالبه همون ساعت اول هم دوتا گدا اومدن پیام دادن که ندارم و نمی تونم و الا و بلا بیا پالتوهاتو همین جوری مجانی به ما بده!!! گفتم صاحب این پالتوهام آدم پولداری نیست.. از روی اجبار حراج زده به جنس هاش تا پولشو پول کنه و خرج زندگیش کنه.. واقعا چرا بعضیا انقدر طمع کار و راحت طلب و گدا صفت شدند؟؟ + خانمی به آگهی های مبل دیوار زنگ میزد و می گفت خیر ببینی این مبل که زدی ۳میلیون و ۵۰۰ ...دو تومن بمن تخفیف بده برای خیریه جهیزیه عروس می خوام.. خودمم باید هزینه کنم و یکمی ردیفش کنم بدم برای جهیزیه عروس بدم.. کیس مورد نظر پشت خط دلش می سوخت و از طرفی خوشحال بود که حتما تخفیفی که داده و به نیت کار خیر بوده؛ صواب بزرگی کرده!!!! ولی جالب بود همون خانم بعد یک ربع همون مبل هارو داخل کانال دیگه ای گذاشت و راااحت ۹میلیون فروخت!! و این وسط عرض ۱۵ دقیقه حدود ۷ میلیون سودشو کرد.. بعضیا خیلی هنرمندند. نه؟ سلام امروز عصر جایی کار دارم و صبح اومدم کار .. جالبه ساعت نزدیک ۴ هست و اصلا دلمناهار نمی خواد! از عجایب قرن هست که ظهر برسه و من دلم غذای پختنی نخواد! صبح خیلی شلخته ای یکم پنیر و چندتا گردوی درسته گذاشتم تو کیفم و اینجا گردوها رو با قفل کتابی مغازه شکستم و چند لقمه ای جاتون خالی صبحانه خوردم.. خونه که باشم غیر دو لیوان چای نبات صبح معمولا دیگه تا شب چای نمیخورم.. ولی امروز که رفتمکلینیک به آقا دکتر گفتم چای هست ببرممم.. گفت نهه امروز مثل این زنهای خانه دار از وقتی رسیدم بدو بدو دارم و نرسیدم چای بزارم.. عاخه همیشه رد میشم میگه چای هست و من میگم مرسی میل ندارم ولی امروز بعد اون نون پنیر می چسبید.. که نبود... بعد یکساعت کارش داشتم گفت بیا چای آماده س ببر که گفتم چشم و بعدشم تنبلی اجازه نداد دو قدم برم تا کلینیک و بیارم.. نهایتا دیدم خودش این چای خوش دم رو با خرماهای کنجدی و پر گردو و مخلوط ارده آورد.. دستش درد نکنه کلی خژالت کشیدم ولی حسابی چسبید و برای همین الان سیره سیرم! دکتر ازون جوون موفق هاس که به وقتش درسشو خونده و الان که ۱۰ سال از من کوچکتره، شده یک دامپزشک موفق.. متولد ۶۴ هست و ماشالا ی عالم سال سابقه کار داره... از ما که گذشت ولی توصیه م به نوجوان ها و جوان هامون اینه که همون سالهایی که گرم درس و مدرسه این یکمی فقط یککمی تلاشتونو بیشتر کنید و چند سال سختی بکشید و بعدش سالها راااحت زندگی کنید و نتیجه زحماتتونو ببینید و کیف کنید.. تکبیر ر ر ر سلام از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون! خواهرم روز مادر از پسراش گوشی نو هدیه گرفت چندروز بعدش گوشی قدیمیشو بمن داد چون گوشی در حال استفاده م هم خییعلی دیگه اذیت می کرد و اتفاقا اونم مال خواهر دیگه بود و همش اخطار حافظه پر می داد در حالیکه توش هیچی هم سیو نداشتم.. منم زیاد از برنامه های روش و کاربردشون اطلاع ندارم چون لازمم ندارم! امروز یک آهنگ دانلود کردم و گفت تو موسیقی سیو شد.. می گشتم که ببینم کجاس و یهویی نرم افزار کال رکورد رو دیدم و چک کردم که بله تمام تلفن هام از روز اول استفاده ازین گوشی ضبط شده و سیو هست و دوباره همشو راحت میشد گوش داد.. خدا منو ببغچه!!!! همون لحظه به دامادمون شک کردم و نمی دونم چرا ۹۸ درصد حس می کنم ثبت این نرم افزار کار اون بوده.. حالا خواهرم ماشالا دوتا نوه کوچولو داره و بی حاشیه س و سرش به زندگیشه و قطعا شوهرش شکاین مدلی بهش نداره. ولی یک جورایی تو جو فامیل فضول و حسوده.. حدس میزنم برای اینکه ببینه ماها تلفنی چی باهم حرف می زنیم و احتمالا چی بهم یاد میدیم این نرم افزارو رو گوشی خواهرم زده تا وقتی اوکی بود همه رو گوش کنه... این همون دامادمونه که مامانم می رفت پشت درشون میرفت به خواهرم می گفت گدا پشت دره! از بس تلخ و یوبس هست اصلا خونه ش نمیریم خواهرمو خونه مامی یا مثلا قرار بیرون می بینیم. خلاصه که حدس من اینه و می دونم خواهرم یک درصد هم وارد نیست به این نرم افزارا و نیازی هم نداره و الکی هم رو گوشیش نصب نشده! حالا کنجکاو شدم ببینم رو گوشی جدیدش هم نصب کرده یا نه؟ باید یک سری به هوای ی چیزی گوشی خواهرمو ی نگاهی بندازم.. به هوای دیدن عکساش یا ی چیز دیگه.. سلام هفته پیش خونه یکی از آشناها رفتیم و مابین حرفهاش از آپارتمانی که اجاره داده و مستاجر اذیت میکنه گفت.. و قشنگ توضیح داد که خونه ش خوش یمن نیست و مدیر ساختمان هم تاکید کرده که کلا این واحد ی جورایی فاز منفی داره و هرکی میره اونجا براش ی اتفاقی می افته.. حالا یا طلاق می گیره یا بدشانسی دیگه.... حالا دیروز که مجدد با خواهرم اونجا بودیم دقیقا همون واحد رو به خواهرم پیشنهاد میدادن که مثلا چون چندماه دیگه باید دنبال خونه باشه الکی نگرده و بره همین آپارتمان اینهارو اجاره کنه.. خواهرمم از موقعیت مکانی اونجا خوشش اومد و احتمال داره قبولش کنه ولی خب روحش در جریان نیست که پشت پرده چه خبره!! حالا تو دل من مونده و دوست دارم به خواهرم ماجرارو بگم و سبک شم.. دیگه بعد بخواد اونجارو اجاره کنه یا نکنه خودش می دونه.. ولی با توجه به چیزهایی که شنیدم می ترسم نگم و اتفاقی بعدها چیزی پیش بیاد و ربطش بدم به ماجرایی که شنیدم و عذاب وجدان بگیرم.. صاحب اون خونه هم برام عزیزه و نون و نمکشو خوردم و دوسش دارم و اصلا قصد فضولی و دو به هم زنی ندارممم ولی نگران خواهرمم هستم خب! سلام ضدحال اونه که وقتی عصر تو فروشگاه دلت هوای شیرینی خامه ای که برای خودت تو ظرف گذاشتیو می کنه و میری سراغ ساکت تا زود تند سریع شیرینیتو بخوری ولی یهو یادت میاد که موقع اومدن از یخچال بر نداشتیش و جا مونده خونه😩😁 +ضدحال اونه که تا در فروشگاهو باز میکنی، ی سوسک گونجشکی می بینی که سلانه سلانه میره زیر ی عالم جنس سنگین و روح و روانت کل اون ساعتها از استرس به هم می ریزه😩 + این دیگه ضدحال نیست.. خاطره س✌🤗 ظهر با پسرداداشم 😘قرار داشتم تا منو ببره پیش دوست دکترش که دستمو نشون بدیم! اونجا گفت خانوم دکتر من ۵ تا عمه دارم و این مهربون ترینشونه😉 منم لپشو گوگولی مانند کشیدم و گفتم مرررسی😘 حالا خوشحال شدما و کلا این برادرزادم مهرگرم و مهربونه ولی خب می دونم چاخان کرد اونجا 🤣 دکتر هم گفت البته اصلا به عمه خانوما هم نمیخوره ها... گفت آره خب با هم بزرگ شدیم💤💤💤 یک لحظه یادم اومد که آره من با خواهرزاده برادرزاده هام بین ۲ تا ۱۵ سال اختلاف سن دارم و با ب.. هم نهایت ۱۰ سال که عددی نیست😉 ولی چرا اینقدر حس عمه گی دارم نمی دونم😊 🤲🤲🤲 امیدوارم همتون صحیح و سالم و تندرست باشید و حال دلتونخووووب❤ امیدوارم همه ی اونهایی که تو زلزله اخیر بی پناه و بی آشیان شدند و صدمه دیدند زودتر سر و سامان بگیرند🤲🤲🤲 سلام اونهایی که حیوون خانگی دارن میدونن این تکیه دادن و خورخور کردن این گوگولی ها چقدر شیرین و دلچسبه.. ی وقتا حتی کار فورس ماژور دارم ولی دلم نمیاد آرامش و لش کردنشو کنارم بهم بزنم😍 اندازه دختر واقعیم دوسش دارم و واسم مهمه. دخترم عشقمه، فهمیده و خانوم و باادبه و نور قلب و امیدی برای ادامه ی زندگیمه و عاشقانه دوستش دارممم💋❤ میلو پیشی رو هم بخاطر اینکه سالهاست کنارمونه؛ مظلوم و در عینحال بازیگوش و شیرینه؛ بی پناه و کوچولوعه و از سر جبر و نامردی روزگار سر از خونه من درِآورده و به ما نیاز داره؛ عاشقانه و مادرانه دوستش دارم و حاضر نیستم حتی با بهترین مادیات دنیا عوضش کنم. مثلا با بهترین ویلا و ماشین .. با یک سفر توپ خارجی یا حتی زندگی مادام العمر در بهترین جای دنیا... واقعا نمیشه و من و دخترم عمرا عوضش نمی کنیم💤💤💤💟 + ببینم این وی پی ان های خریدنی فقط برای مصرف شخصی یک نفر روی گوشیش هست؟؟ یا میشه دو نفر هم استفاده کنن؟ دخمری چندروز پیش وی پی ان گوشی خاله شو واس خودش هم ریخت.. و تا امروز قشنگوصل بود ولی از دیشب گوشی خاله ش انگار قطع شده و الان دخمریم رفت درستش کنه.. میگم شاید متوجه شدن از دو تا گوشی اون وی پی ان استفاده میشه. آره؟؟ +لعنت بهشون که با قطع نت و فیلنر همه رو از کار و زندگی و تفریح و سرگرمی انداختند..... خودشون که راحت به همه توییترها و صفحات دسترسی دارند ولی قشنگ برای ملت خرج اضافه درست کردندددد... الانهرکیو میبینی داره میره وی پی ان بخره!!!! خب سود این وی پی ان ها تو جیب کی میره حرام خورها؟؟ برای خودشون دکون دستگاه باز کردن و ازین طرف نت قطع میکنن و فیلتر میکنن ازون طرف وی پی ان میفروشن. کاری که شما کردید فقط سرگرمی و شادی مردمو فیلتر نکردید.. بلکه دست بردید تو سفره مردم و روزی شونو قطع کردید و بعد هم با زبون بی زبونی تبلیغ وی پی ان می کنید. شرم بر شما باد.... + مگه خوی چقدر بزرگ و چند نفر جمعیت داشت که عرضه نداشتید بی خانمان هارو توی این سرما؛ سر و سامان بدین؟؟؟ حق دارید مثل همیشه خیالتون راحت بود که مردم خودشون به داد هم می رسن بی شرفا.. سلام در حالیکه روی تختش نشسته، با خنده به پنجره سمت ایوون نگاه می کنه و میگه اونو ببین...... من و دخمر هی چشمامونو ریز می کنیم و میگیم کدوم؟ چون غیر یک صندلی رو ایوون چیزی نیست.. دستشو میگیره جلوی دهن بدون دندونش و خیلی ریز و قشنگ می خنده و میگه این تور رو میگم.. میگه روزی چندساعت نگاهش می کنم و دوستش دارم.. گاهی وقتا هم ی چیزی میاد همون جا می چرخه!!! بعد تازه کشف می کنیم که یک تار عنکبوت حدود یک سانت از بیرون به شیشه چسبیده و فکر کنم باد باعث شده حالت دورانی شه و یکجا جمع شه.... ما هم می خندیم و هیجانمونو بهش نشون می دیم و میگم برم تارو بردارم و شیشه رو تمیز کنم؟ میگه نه نه بزار باشه دوست دارم ببینمش هرروز..... +جمعه ظهر به دخمری گفتم بریم خونه باباجون و ما که قراره برای خودمون غذا بخریم دوتام اضافه تر میگیریم و کنار مادرجون و پدرجونت باشیم.. مدت ها بود مثل مهمون می رفتیم و برمی گشتیم. اون روز هم کنارشون ناهار خوردیم و هم ی چرتی زدیم و خوب بود.. پدرشوهر خدا خیرش بده و حفظش کنه ،ماشالا کاری و سرزنده و روزی یکبار میره پیاده روی و تمام خریدها و کارهای خونه با خودشه.. ولی مادرشوهر که تا همین یکی دوسال پیش خیلی سرحال بود حالا از انجام کوچکترین کارها عاجزه و یک مدلی شده که من نگرانشم و می دونم که شروع خوبی نیست.. تمام آزمایشات تو سن هفتاد و اندی عالی و خوب و هیچ مشکل داخلی نداره.. فقط مشکل اصلیش از دوسه سال پیش که پدرشوهر بازنشست شد شروع شد.. مادرشوهر خیالش راحت شد که شوهرش هست و کارهاشو انجام میده، طوری شد که دیگه حتی یک املت درست نکرد. جارو نزد. لیوان آب و چای براش آورد و برد.ناهار حوصله نداشت از رستوران سفارش داد.. منظور اینکه کم کم تحرک و کارایی از مغزشو فعالیت ذهنشو کم و کمتر کرد و این وسط ازونجا که دخترهای خوبی داره روی حساب دلسوزی شروع کردن و هر چندروز یکی غذای دوسه روز پدر مادرشونو خونه شون درست کردن و آماده بردن خونه مادرشون. و همه این دلسوزی ها باعث شد که مادر شوهر وسواس و شاد و شارژم الان فقط جاش روی تختش هست و یک جورایی آلزایمر اومده سراغش و ی وقتا که میریم اونجا ناراحت میشم ازینکه می بینم آغاز یک بیماری مرموز تو وجودش شروع شده. یک مدت خیلی کسل و خوابالود بود و فهمیدم برای آلزایمر دارو گرفته که خیلی اذیت بود و قطع کرد و الان ازین وضعیتش خودش اذیت نیست ولی فراموش کاری هاش کمی بیشتر شده و تو سوالها و حرفهاش کاملا مشخصه.. حالا چیزی که هست خودمم بخاطر شلوغی ذهنم همینجوری میشم گاهی و خدا به خیر کنه عاقبتمو!! ولی خب من که اعتقاد دارم اگر مادرشوهرم به روال سابق زندگی می کرد و حداقل کارهای روزمره شو خودش انجام می داد و از ذهنش کار می کشید، محال بود درگیر این مریضی شه. یک مقاله هم دیدم اتفاقا نوشته بود انچام کارهای روزمره و آشپزی خودش کمکی به فعالیت ذهن هست. مثلا می خوای یک املت ساده درست کنی تو ذهنت همون مواد و ادویه و پختش که میاد و انجامش میدی خودش یک نوع فعالیت ذهنه.. ولی این روزمره ها که متوقف شه دیگه خطری میشه.. حالا با همه اینها تکلیف من چی میشه؟! هر ده بار که بخوام رمز همراه بانکمو بزنم یهویی رمزی که اونهمه تکرار کردم.. بالکل اصلااا تو ذهنم نمیاد.. یا میخوام سی وی وی شو بزنم که یک عدد ساده س.. یهویی وسط عملیات از ذهنم میپره و اینجورا.. همون قدیما کجا بود این مرض های عجیب غریب که حالا افتاده به جون ما آدمها و اینطور داره می تازه.. سلام نمی دونم بنا به چه دلایلی سیم کارت های من و شوهر جابجا هست.. اون زمونا زیاد مهم نبود سیم کارت به نام کی هست و ماهم سلیقه ای خط هامونو جابجا کردیم، حالا تو کارهای اداری و ثبت ها و حتی ورود به بعضی سایت ها به مشکل میخورم! مثلا با شماره موبایلم تو ی سایت میرم بعد میگه کد ملی تو بگو وقتی کد ملی خودمو می زنم میگه نه اشتباس و ... یا از اتحادیه و هر اداره ای پیامک و ثبت اداری باشه به مشکل می خوریم.. الان از شوهر کد ملی شو گرفتم و گفتم برو این خط ها رو درست کن دیگههههههه.. سلام امشب بخاطر قضیه ای انرژی منفی گرفتم و خون..خونمو می خوره! اونهایی که همسن منن می دونن که حدود 15 سال پیش و کمترش آرایشگرا تتوهایی به ابرو میزدن.. به یاد ماندنی😐 خودم اون زمونا آموزشگاه آرایشگری می رفتم و مربی رفت رو مخم که ابروهای پهن و پرمو و خوشگلمو تتو کنه! بعدها ازش بدم اومد که بخاطر فرضا سی هزار تومن منو وسوسه کرد و الکی گفت ابروهات کمه و کمرنگه و ال و بل تا خارش مبارکش بخوابه و پول به جیب بزنه ولی از بس بی مهارت بود با فشاری که به ریشه ها آورده بود؛ باعث شد همه موهای ابروهام تقریبا کمتر از نصف شه و خب اون زمونا مد بود!!! ابروی بعضیا مثل جوهر آبی می شد.. بعضیام سیاه زاغه خفن.. و خیلی هام بر اثر تتوی ناشیانه کلا ابروشونو کچل کردن! بعد ازون مجبورم هر چندسال ابروهامو یک کاری کنم.. الان هیچی نداشت دیگه و خودم هرروز خوشگل سرمه میکشیدم و مثل ابروی طبیعی میشد ولی خب هرروز یک تایمی بهش اختصاص بدم خیلی سخت بود.. خلاصه که تو شهر خودمون پرسیدم و جای خیلی خوب پیدا نکردم هر کدوم گند کاری هایی کرده بودن و بقیه راضی نبودن.. چندروز پیشا همکار جدیدم گفت یک خانم تهرانی هست 8 ام میاد اینجا من هررکی فرستادم تا حالا راضی بوده.. اینجانب هم بالاجبار همونجا وقت گرفتم و خیلی ببخشیدا با خودم گفتم همشون یک پخ(ضمه روی پ) هستند و واقعا خیلی شانسی کار میکنن.. تو پیج هاشون دیدین همه چشم و ابروهای خوشگل و کار خوشگل پست میزارن نصفش فتوشاپه و نصفش اون مشتریایی هستن که واقعا هم ذاتا پوست خودشون قشنگه و جوونن و هم اینکه چشم و ابروهای خفن دارن.. هیچ آرایشگری_هیچ تتو کاری_ هیچ پزشک زیبایی_هیچ بی شووورو بوقی نمیاد خرابکاری هاشو پست کنه که.. همه میان بهترین کارهاشونو منتشر می کنن و اون شانس من و امثال منه بدبخت هستند که گیر کی بیفتن! خلاصه که عصری رفتم پیش نکبت خانمی که از تهران اومده بود. من ی چی می خواستم اون ی چیز در آورد و این وسط انقد وحشیانه کار کرد که بعد دو ساعت همچنان دور تا دور ابروم پره خونه و بدی ماجرا اینه که من اصلا سبک تتوهای قدیمی دوست نداشتم و مدل مویی و بلیدینگه چی چیه ازونا دوس داشتم ولی بیشوووررخانوم گفت من که به حرف مشتری گوش نمیکنم. من کار خودمو میکنم و الا و بلا رو پوست چرب تو اون مدل پیاده نمیشه. و همش میگفت من در عجبم که چطور سری قبلت دوسال پیش آرایشگرت تونسته اون مدل بزنه! بعدم بوق خانوم کار خودشو کرد و مدل خودشو پیاده کرد و اونطوری که میخواستم پهن باشه بخاطر بی عرضگیش ربط داد به اینکه بهم نمیاد و این حرفا.. دیگه اونجا به حدی از دستش کفری بودم و مجبور بودم زیر دستش تحمل کنم که دیگه هیچی نگفتم و درد وحشتناک تیغ و دستشو تحمل کردم و برگشتم خونه و موندم چطوری من فردا با این ابروهای زشت برم کار؟؟؟؟ روم نمیشه بخدا.. انقدر هم ادعاش میشه غیرقرینه در آورده. یکی بالاتره یکی پایین تر و الکی گفت بخاطر ورم هست.. + من خودم سالها پیش آرایشگر بودم_ مربی آموزشگاه بودم و خیلی رو قرینه ها حساسم! و همیشه اعتقادم این بوده و هست که آرایشگر خوب اونیه که عرضه داشته باشه معایب صورتو با میکاپش.. با طراحیش..با مدل مو.. با نحوه اصلاح ابرو .. با رنگ.. با تتوی ابروی درست کمنر کنه و نه اینکه عیب بزاره روی جنس پوست و پهن و درازی و گردی صورت و سایز اعضای صورت و جنس مو و ... اونی که پوست و مو و ابروی خوبی داره که خب ذاتا داره و تو هنری خرج نکردی.. مهم اینه عرضه داشته باشی و با هنرت اون چهره رو قشنگ تر کنی و عیب هاشو کمرنگ تر کنی.. اسم این تتو کار بوق تهرانی هم مژگان هست و اول فامیلیش(الف) + زیر دستش که اونقدر زجر کشیدم از تیغش و وحشی بازیش به فکر کاشت ابرو افتادم که هرسال انقدر اذیت نشم که گفت وقتی پشت سر موی سفید داشته باشه دیگه نمیشه کاشت کنن.. + اهای همه اونهایی که ابرو دارید قدر ابروتونو بدونید و الکی به این جلادها نسپارید. همون ابروی طبیعی خودتون خیلی قشنگتره تا اینکه با کارشون ریشه ابروتونو سست کنند و مجبور باشین تمام عمر نگران طرح ابروتون باشید سلام اینروزا حداقل روزی یک مشتری داریم که دنبال باکس حمل سگ و گربه یا پرنده میان که مناسب پرواز و فرودگاه و مهاجرتشون باشه.. اون زبون بسته ها چه خوشبختن که همچین صاحبای وفاداری دارن که حاضرن مهمونای کوچولوشونو هم همراه خودشون راهی دیار بهتر کنن! البته برعکس ایناهام کوچولوهای مظلومی هستند که گیر آدم های اشتباه افتادند... +بچه کوچیکی با مامانش میاد برای همسترش اسباب بازی بخره.. مامانه با خنده میگه همین زد پای همسترمونو شکست!!!! و بعدش باز میخنده رو به بچه ش که دکتر هم پاشو گچ بست ولی بازم گچ پاشو باز کرد😐 یعنی انقدر نفهمن که نمیدونه اون بی زبون اسباب بازی نیست و درد میکشه؟؟؟ + اوناهایی که برای خوشگلی تن سگ و گربه شون لباس میکنن اونهم طولانی مدت هم بنظرم در حق حیوونشون لطف نمیکنن که بماند!ظلم هم میکنن.. بخصوص گربه که متنفره از لباس و قلاده و هرچی.. حالا کوتاه مدت قابل تامله. ولی طولانی مدت نه! + و بزرگترین اشتباه که خودمم قبلا به دلیل ناآگاهی انجام دادم..وابسته کردن یک حیوون به خودمون و خونه زندگیمونه و اینکه بعد به هر دلیلی واگذارش کنیم.... همیشه عذاب وجدان شدیدی دارم که تو برهه ای از زندگیم مجبور شدم دوتا حیوون بی زبونو واگذار کنم. بمیرم براشون و خدا منو ببخشه بخاطر ندونم کاریم!!!! الانم اینجا که کار میکنم و می شنوم ازین موارد خیلی ناراحت میشم. حیوانات خیلی زرنگ تر و فهمیده تر و بااحساس تر ازون چیزی هستند که ما فکرشو می کنیم😐 +بخیه های دستم بعد 15 روز هنوز جوش نخورده و دیروز دکتر گفت یک در میان فعلا بکش و ببین چی میشه! ولی یک پرستار ازونجا رد میشد دید و گفت بزار یک ماه بمونه.. بکشی بعدش باز دردسر داری .. خلاصه که نمیدونم چکار کنمممم... دکتر کلینیکی هم که میام گفت کپسول آناهیل بگیر بخور برای بخیه و این چیزا خوبه.. کاش از اول می دونستم می خوردم... حالا دیشب مهمونی جایی بودیم.. سگشون که پامر هست کنارمون بود. یکبار شوهر داشت چای میخورد رفت سمتش و میدونستم بدش میاد پامرو بغل کردم و اینطرفم گذاشتم.. سری دوم شوهر نون سوخاری می خورد که خرت و خرت هم صدا میکرد.. پامر هم دوباره رفت سمت شوهر و زل زد نگاه کرد منم در حال صحبت با بقیه؛ بی هوا پامرو تا بغل کردم بزارم اینور یهو چسبید به انگشتم و ول نمیکرد. نمیدونم چطور ول کرد فقط انگشتم داااغ شده بود و بقول معروف زوق زوق! میکردد.. سریع بردم زیر شیر آب سرد و دخمری هم با مایع شست. حالا خداروشکر خونی نشد فقط استخونشو فشار داده بود هنوز رد نیش دندونش هست.. یعنی بد گاز می گیرن هااااا حالا شوهر گفت بریم کلینیک هاری بزن.. گفتیم نمیخواد در این حد.. بازم امروز از دکتر کلینیک می پرسم اگه لازم بود برم! سلام مدتی بود که خانم یکی از دوستان نزدیکمون دچار ضعف می شد و رنگ و روی زرد.. آقاهه اصلا طب پزشکی رو قبول نداره و اعتقاد داره که همه چی با طب سنتی درمان و درست میشه.. البته که در خیلی از موارد شکی نیست و خودم هم باور دارم. مثلا دیدم سنگ صفرا با رژیم خاص چندروزه دفع میشه. یا سنگ کلیه رو واقعا دیدم که با داروشون دفع شده.. ولی عقل حکم می کنه که طب سنتی در کنار طب پزشکی مدرن باشه.. حداقل در موارد حاد و ضروری.. خلاصه که اطرافیان هرچی به آقاهه می گفتیم حداقل ببر آزمایش ببین مشکلش چیه بعد خودت درمان کن. ولی همینو هم نمیزاشت خانمش بره آزمایش.. تا اینکه بخاطر ضعف شدیدش یکی دو روزی که خونه یکی از نزدیکانم بود، خانمه رو بردن دکتر و آزمایش و دکتر گفته بود کم خونیش نیاز به تزریق دو سه واحد خون داره و از طرفی روده هاش هم درگیر شده و خطرناکه.. فقط می دونم خود خانمه جریان خطر روده هارو نمیدونه و همچنان از کم خونی شدید رنگش زرد شده و جونی نداره ولی شوهرش حاضر نیست خون بهش تزریق کنن و روده ها هم رو داره بهش آناناس و میوه ها و غذای خاص میده تا بهتر شه. واقعا هزینه خیلی خیلی زیادی داره برای درمان سنتی ش میکنه ولی متاسفانه چیزی در ظاهر عوض نشده.. آخرین بار بنفشه چندروز پیش باهاشون بوده و به شوهرش گفته تورو خدا ببر خون تزریق کنه حالش بده.. ولی شوهرش گفته نه می ترسم خون آدم مسلمون نباشه!! می ترسم مثلا یهودی باشه یا یک دین دیگه و کافر باشه!!!!! بنفشه هم گفته ببین حالا فرض کنیم هر دینی باشه ولی اونی که خون اهدا کرده اونقدر انسان و آدم موجهی بوده که حاضر شده خونشو بده برای نجات یک انسان دیگه.. خلاصه که من ازین همه جهل ازین همه افکار متعصبانه در عجبم و از طرفی نگران حال اون خانوم! امیدوارم این ماجرا ختم به خیر شه....


ادامـه مطـلب
| Designer |