کوچه باغ ِ آرام
سلام الهی آمین که سلامت و دل آرام باشید.. منم خدارو شکر خوبم و دراز کشیدم وسط پذیرایی تا یکم استراحت کنم.. حالا چکار کردم؟ یک فسنجان با پیاز داغ سوخته درست کردم!.... زن غضنفر نیست و دیشب بهش گفتم به غضنفر بگو میخوام فسنجون درست کنم ظهر بیاد ازم بگیره بی ناهار نمونه.. صبح هم همه چی خوب پیش میرفت و ده دقه رو سر پیازا بودم تکووون نخورد .. فقط دو دقه اومدم تو یک سایت و برگشتم دیدم همه سوووخت.. حالا در حد دود کردن نبود ولی خب سیاه شد و بدرنگ.. ولی دیگه حوصله نداشتم دوباره پیازداغ کنم همونو ریختم تو خورشت.. ایشاالا با رب انارها که خورشتو پررنگ میکنه این پیازسوخته هام دیده نمیشن. حالا شانس انقد این غضنفر بدغذا و عیب و ایراد گیره.. و زنش دستپخت فوووق خوب و باسلیقه ای داره! ایشالا مزه فسنجونم بد نشه....... + یک گربه سیاه تو دل برو هست هرروز میاد در پت شاپو هل میده و میشینه همون بیرون تا بهش بستنی بدم.. اولا میترسید جلو نمیومد الان میاد خودشو میچسونه به پاهام و هی میچرخه و تنشو میماله به پاهام.. دیروز اومدم باهاش بازی کنم اونم طفلکی واکنش نشون داد و پنگول کشید و ناخنش گیر کرد به دستم و خراش خورد و خونی شد.. فکر نمیکردم مشکلی باشه.. دیشب غزل دید گفتم مامان باید واکسن بزنیا شاید آلوده باشه. دکترم گفت فقط کزاز بزن. حالا یادمه دوسال پیش دستم بخیه خورد فکرررر کنم واکسن کزاز زد بیمارستان.. همون ایمن هست حتما.. اصلا حوصله ندارم شال کلاه کنم برم بهداشت تا واکسن بزنه.. اونسال تو بیمارستان یک آمپولی به بازوم زد.. ایشااالا همون کزاز بوده...... سلامممم خوبین بچه ها؟ منم خوبم مرسی و خداروشکر غیر از مامانم دغدغه خاص و بدی ندارم که همونم به نوبه خودش دغدغه بزرگی هست و تمام ذهن و زندگیمو درگیر کرده. الان تا دراز کشیدم وسط پذیرایی که بنویسم میلو کوچولو خودشو لول کرد تو بغلم. انقدر حس خوبی داره که دوست داری ساعتها تو همون حال بمونی و لذت این بدن کوچولو و گرم این موجود بی زبونو ببری.. از نوشتن خیلی پرت شدم نوشتنم نمیاد هرچند خیلی تو ذهنم باهاتون حرف میزنم ولی به نوشتن نمیرسه! انگاری بخاطر ذهن شلوغمه.. تو ذهنم وولووله س و از بس شلوغه تمرکز ندارم. پاشم آب ماکارونی گذاشتم بعد دو هفته ی ماکارونی درست کنم.. + بچه ها یک راهنمایی!.......... دکتر محمد همکارم زده تو خط دزدی و یک سری فاکتورها رو به نفع جابجا میکنه.. یعنی حذف و دستکاری میکنه و کمه کم ماهی ده میلیون به دکتر ضرر مالی میزنه. ارونجایی که همکاریم دوست ندارم آبروشو پیش دکتر ببرم و جریانو بگم. ولی از طرفی دلم برای دکتر اصلی میسوزه. واقعا کارفرمای مهربون و باوجدانی هست دلم میسوزه که یکی داره به راحتی ازش دزدی میکنه.. ولی ازین شرایطم حسابی حرص میخورم اینکه می بینم و میدونم ولی نمیتونم بگم! شما جای من بودین چکار میکردین؟ همچنان دزدی های دکتر محمدو میدیدین و به روی خودتون نمیاوردین؟ یا به دکتر اصلی جریانو می گفتین که جلوی دزدی رو بگیره؟ یا با خود دکتر محمد دوستانه صحبت می کردید و می گفتید که متوجه شدید دزدی میکنه و ازش میخواین به کارش ادامه نده و... یا روش بهتری داشتید؟
| Designer |