کوچه باغ ِ آرام
سلام هیچوقت فکر نمی کردم به پرنده ها وابسته شم.. ولی دو هفته س که دکتر محمد، پپر peper رو آورده محیط کارمون و خیلی دوسش دارم. پپر گرینچیک هست و کوچولو ولی خیلی فهمیده و زرنگه.. گاهی اینجا افرادی رو می بینم که چطور با عشق برای موجودات بی زبونی مثل سگ و گربه و پرنده هایی که تو کوچه خیابون دچار آسیب شدن، وقت و هزینه میزارن، واقعا تحت تاثیر قرار می گیرم و اینطوراست که یکی از بزرگترین آرزوهام اینه که در آینده مکان بزرگی داشته باشم تا هر موجود بی زبون و بی پناهی رو بتونم رسیدگی کنم.. یعنی آخره عشقه درگیر زندگی این موجودات پاک و مظلوم شدن! امروز آتش نشان مهربون یکی از گربه هایی رو که محل کارش نگهداری میکنه آورد تا دکتر عقیم کنه. مثل همیشه برایگربه های محل کارشکلی غذا و کنسرو خرید.. میگفت یکی از موارد زیادی که برای حیوانات بهمون زنگمیزنن؛ دزدگیرهای خاردار نیزه ای روی دیوار خونه هاست که گربه های بزرگتر تو اون نیزه ها گیر میکنن. یا فرشته های نجات زیادی که با هزینه های شخصی خودشون کیس های تصادفییا مریض رو میارن کلینیک و درمان میکنن. اونقدر احساساتشون و نگرانی هاشون قشنگه که جز عشق نمی تونی تو وجود این آدمها پیدا کنی👌🏽❤ چندوقت پیش هم خودمون سگ کوچولویی رو از دست یک چوپان ظالم تو یک روستا نجات دادیم. سگی که بخاطر نژادش باید تو خونه نگهداری شه رو با گوسفندا و سگ گله ش می برد بیابون.. روزی که به ما زنگ زد و گفت سگم جیغ میکشه و حالش خوب نیست.. سگ کوچولو رو در حالی ازش گرفتیمکه کل ران پاش جر خورده بود و استخوانش دیده می شد! میگفت می خواستم ازش کوچو!! (توله سگ) بگیرم و با سگهای بزرگ انداختمش و اونها هم موقع جفت گیری این بلا رو سر حیوون بی زبون آورده بودن.. آوردیم کلینیک و دکتر باوجدان دوبار رایگان جراحیش کرد و چون ما جای نگهداریشو نداشتیم، خواهرزاده مهربونم ازشنگهداری کرد تا خوبه خوب شد.. الانم دیگه شده جزو خانواده خواهرزاده م .. وااای انقدر این بچه مهربون و قدرشناس و نازه که همین الان ازش حرف زدم دلم وحشتناک براش تنگ شد.. دیگه اینجورا ینی گلبم❤😉 تاپ توپ هست برای این موجودات بی زبونه عشق.. + فردا صبح عشق کوچولوی خاله ش کلونوسکوپی داره.. بهش گفتم منم باهاتون میام خوشحال شد.. امیدوارم اینم مشکلی نداشته باشه و ختم به خیر شه. +فردا عصر مجلس صورت نوشتن برای یک از دوقلو هاست.. من سر کارم و نمیرم.. انشالا که خوشبخت شه.. سلام دیروز صبح برای بعد ورزش غزل الویه درست کردم و کمی هم باقی موند و تو یخچال گذاشتم.. پسر کوچیک خواهرم ۱۳ سالشه و اونم متاسفانه مشکل روده پیدا کرده و دیروز دکتر گفته باید این هفته حتما کلونوسکوپی شه. بعد دیگه بچه کلی گریه کرده بوده و دلش گرفته بود و به مامانش گفته بود منو ببرین امام رضا. منم شاید دوسالی میشد به قصد زیارت نرفته بودم حرم و به خواهرم گفتم ۹بیاین کلینیک پیش من و غزل و ماهم میایم حرم. به غلام هم گفته بودم نوشابه و نون ساندویچی بخره و بعد کلینیک ماشینهارو نگه داشتیم و نزدیک یک پارک محلی نگه داشتیم و با خواهرم تندتند ساندویچ پیچیدیم و تو هوای سرد خوردیم و رفتیم سمت امام رضا! هوا هم سررررد و سوز داشت.. غزل کلاه کاملا پوشیده کاموایی سرش بود و شالگردن حلقه ای.. ازینمدلا که کاملا چسبیده به گلو هست.. و کلاهش هم قشنگ تا روی ابروهاش بود و چادر هم که اجباری بود و سرش کرده بود. ولی با کماال تعجب قسمت ورودی که بیکارالدوله های مفت خور نشستن بازرسی میکنن به غزل گیرداد که کلاه ممنوع هست و حجابت خوب نیست و باید حتمااااا شال سر کنی!!!! خواهرم گفت وا حجاب ازین بهتر و پوشیده تر؟؟ اینکه کلاهش تا ابروهاشوم پوشونده! گفت نه ممنوعه! دلم برای غزلم سوخت.. بخدا دخترم تعریف نباشه خیلی ساده و نجیبه و خداروشکر اعتماد به نفس بالایی داره. نه اهل ریمل و کرم هست و نه آرایش و واقعا تو اون تیپی که دیشب حرم اومده بود ساده تر از هرساده ای بود با پوشش فوق کامل.. ولی این کثافتا میگفتن حجابت مشکل داره و باید شال سرت کنی! به زنیکه گفتم ببین هم شماها باعث میشین آدم بیزار شه ازین حرمتون و بعد دوسال اومدیم اینطوری رفتار میکنید.. دفعه دیگه دخترمو اصلا نمیارم. الان واقعا حجاب ازین کاملتر که الکی بهش گیر میدین؟؟؟؟ بعدم شال گرم سرمو دراوردمو و جلوی چشم پتیاره خانم ها سر دخترم کردم و اتفاقا طفلکیبا شال و چادر اصلا نمیتونست موهاشو جمع جور کنه و هی چادرش سر میخورد و شالش میرفت عقب. از بس هوا سرد بود بعد بازرسی دوباره غزلو زور کردم کلاه سرش کنه بچم پیشانیش یخ میزد! بعدشم اونقد دلم از دست این نجاستا گرفته بود و ناراحت بودم که نتونستم هیچ دعایی بخونم یا دعایی بکنم!! فقط خدا لعنت کنه هرچی آدم روانی عقده ای که خودشون سر و ته تمام نجاست های دنیا و اسلام هستند! سلام شاید برای بعضیاتون عجیب باشه ازینکه غزل اولین عشق زندگیشو پیدا کرد و من از عاشقی کردن دخترم عششششققق می کنم🤗 مامانش که من باشم ۱۷ سالگی عاشق شدم ولی چه فایده که بعدش تو زندگی ای افتادم که طرفم از گاو.. گاوتر بود.. برای همین همیشه آرزوم این بود دخترم حتی برای یکبار و یک روز هم شده طعم واقعی عشقو بچشه.. حالا دخترم تو ۲۱ سالگی عاشق شده و امیدوارم تکیه گاه خوبی پیدا کرده باشه و رفیق خوبی براش بمونه.. اصلا به ازدواج اینا فکر نمیکنه و خودمم دوست ندارم به این زودیا درگیر زندگی شه.. ولی در کل سلیقشو پسندیدم. آفرین دخترم🤗 عشقش یزدی اصیل هست.. فکر کنم یزدی ها خانواده دوست و مهربونن.. امیدوارم همینطور باشه و ان شاالله خدا براشون تقدیر خوش و نیکی نوشته باشه🤲🤲🤲🤲🤲💓💓💓💓💓 سلام الهی آمین که هفته خیلی خوبی داشته باشید. پر از سلامتی و حال خوب و انرژی بالا.. ظهر شنبه س. غلام داره رو ایوون قابلمه برنج دیروزو میشوره که روی گاز پلوپزی تو ایوون، توش برنج درست کردیم. منم گوشیمو از شارژ کشیدم و گفتم یکم تعریف کنم. تو لباسشویی هم حوله و دستمال و زیراندازهایی که دیروز استفاده شد انداختم و در حال شسته شدنه.. دیروز ۲۶ نفر می شدیم.. خواهر بزرگه ناتنی که همیشه میگم باغ دخترش میریم.. و مهربونن و ۳تا خواهرای خودم و افه و اومی شون.. البته ۴ نفر نیومدن که غذاشونو کشیدم و بردن.. دوتا خواهرام طفلکیا ۸ و نیم صبح با هم رسیدن پشت درمون. جاتون خالی قرمه سبزی و مرغ مجلسی و برنج رو خودشون آماده کردن و پختن و منحتی یک ذره کمک همنکردم.. بهانه م این بود که خیلی وقته غذای زیاد درست نکردم و میترسم خوب نشه.. اونهام از جون و دل مایه گذاشتن و همه چی عاالی و خوشمزه و لذیذ شد. دستشون درد نکنه واقعا. دور همی خیلی خوبه بود و دلم برای مهمون اومدن خونمون تنگ شده بود.از طرفی ما هر هفته میریم باغ خواهربزرگه و بهرحال خوشیم و زحمتمیدیم. هرچند اکثرا غذا هم یا خودمون ببریم یا حساب کنیم ولی همینکه همیشه با روی خوش و باز هستند واقعا باید دیگه یکمی جبرانمیکردم که برای اونهام تنوع باشه یکمی بیان این طرفی. کلی هم از محصولام ادکلن و کرم اینها خریدن و کاسبی هم کردم.. خخخخ اوریفلیم واقعا تنها کاری هست که نمیگن کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره! منظورم اینه که از بس محصولاتش خوبه و سالم که اونایی که توی این کار هستند خودشون با جون و دل ازینها استفاده میکنند. رومیز آرایش من و غزل هم پر هست از انواع این کرمها و ادکلن ها و اسکراپ ها و .. خب نزدیکانم همکه دیگه بهم میرسن کلی خرید میکنن.. دمشونگرم! به غلاممیگم تو قدر منو نمیدونی تو روز تعطیل هم کاسبی میکنم خخخ خلاصه که خیلی راضی بودم از مهمونی دیروزم.. امروز ظهرم ناهار از دیروز دارم و راحتم. اونقدر غذا اندازه و عالی بود که ذره ای هم اسراف نشد. این وسط فقط اومی گناهی حال ندار بود! دیر اومدن و زود رفت تا دستگاه اکسیژن بخرن تا شب بتونه بخوابه و نفس کم نیاره.. به امید شفای همه بیماران و اومی ما.. الاااااهی آمین قابلمه و تراس شویی غلام تمام شد و اومد تو. لباسشویی هم تایمش تمومشد و باز به غلامگفتم ببر رو تراس پهن کن. خودمم قبض برق پرداخت کنم و بعدش دور دوملباسهارو بندازم ماشین. مهره کمرم کمی درد میکنه امروز جارو نمیزنم.. دیشب بعد رفتنمهمونا فقط توالت رو دوباره شستم چون فقط رو اون حساسم بعد مهمونی.. باقی کارهارو عجله ندارم.. اذان میدن.. خدا بزرگ است..... نیست خدایی جز خدای یگانه....... خدایا خدایا خدایا عاشقتم که....... سلام نیمه شب عالیان متعالی فردا تو یک اقدام ضربتی مهمون دعوت کردم . تعداد همتقریبا زیاده طبق تیتر پست حتما فکرکردین تا الان ژله درست می کردم! خیر خیر خودم شکل ژله شدم از ۷ صب تا الان. کار خاصی ام نکردما خونه در ظاهر تمیز بود. فقط ۳تا کشو کابینت و دو ردیف کابینت خلوت مرتب تر شد و یک جارو معمولی و شستن توالت. فقط نمیدونم چرا الان شبیه ژله لرزون شدم😋 خواهرم صبح میاد خورشتامو بزاره.. بجای دسر و ریخت و پاش اضافه هم فقط شیرینی پای سیب سبک خریدم.. سبزی و سالاد اینام هیچی.. با ماست و شوری ترشی سر و تهشو هم میارم.. واقعا از ریخت و پاش خوشم نمیاد. همینجوریشم نزدیک ۵میلیون برای ۲۰ تا مهمون خودمونی با تدارکات خیلی ساده هزینه برداشت. ولی دلم خیلی برای مهمانی دادن تنگ شده بود. اگه دوست داشته باشین بعد میام از مهمونی میگم و اینکه کیا اومدن و غذا چطور شد و اینا.. انقد ژله ژله کردم واقعا الان هوس ژله کردم💓 سلام مثلا موقع غذا ملاحظه می کنم کمتر بخورم ولی چه فایده که از یکساعت بعدش اونقدر احساس گرسنگی میکنم و حسمیکنمقند خونممیاد پایین که کلی ریزه خوری و آت آشغال می خورم.. بازم سیر نمیشم که دلم غذا میخواد! قبلنا اندازه یک مرد اگه ناهار می خوردم حداقل تا شبش سیره سیر بودم و تا شام معمولا خیلیییی کممیخوردم. حالا نمی دونمکدوم روش بهتره؟ بشکه نشم صلوات سلام چندروز پیش اومی رو دیده بود و گفت نصف تر از سری قبل شده و اینجور که بوش میاد کمتر از یکماه دیگه😥 دیشب فهمیدم رفته شومیز مشکی خریده، تو دلم از دستش ناراحت شدم.. چطور دلش اومد؟ امیدوارم به کوری چشم بعضیا اومی معجزه وار شفا بگیره و بعضیا نتونن شومیز مورد نظرو تو مراسم اومی بپوشن! میشه برای اومی دعا کنید؟🤲 سلام یادتونه میگفتم محل کارم راحتم و دغدغه ندارم و اینا.. حالا دیگه به واسطه محمدخان این طور نیست! قبلنا محمدو تو کلینیک میدیدم.. با سگش وقت میگذروند و بیکار می چرخید. تو پت شاپ نیرو کم داشتیم و دیگه استوری کردیم و یک خانم اومد. دوروزی بود و حالا چطور شد که محمد جایگزین اون شد نمی دونم؟ طوری که غزل گفته بود محمد دامپزشک بیکار بود که تازه درسش تمام شده بود.. حالام دیگه حتما از سر بیکاریو نیاز به درآمد اومده پت شاپ. طوری که شناختمش از نظر دانش هم چیز زیادی بارش نیست.مگر اینکه بعد اینکه مدرکشبیاد به واسطه بابای پولدارش بتونه کلینیکبزنه. خلاصه که اینجا همکار شدیم و اون یک شیفته و من شیفت دیگه و موقع تحویل شیفت ها می بینمش و مهم هارو برای هم میگیم و .. روزای اول که غلام داشت سکته میزد میدید این پسره میاد تو و منبهش سیستمو یاد میدم و اینا.. یکی دوبار هم لحن خیلی زشتی حرف زد که شستم و آبش کشیدم تا دیگه حرف مفت نزنه. حالا چرا میگم پسره لوسو خاله زنک و خودشیرین هست؟ چون باعث شد دکتر گروهی بزنه و ۷نفرمونو عضو کنه و مجبور شیم گزارش کاری روزانمونو بگیم.. مثلا خود محمد میگه من امروز طی شستم!بعد قسمت قلاده هارو مرتب کردم. بعد مشتری اومد فلان گفت و من فلان گفتم و اینا.. یا فرضا باهم صحبت میکردیم و لیست ملزومات پت شاپو بهش میگفتم، سریع از طرف خودش تو گروه میزاشت که فلان چیزارو لازم داریمو به چشم دکتر بیاد.. و اینچنین مواردی که خیلی بنظرم برای یکمرد زشت و رفتارخاله زنکی هست. تو سیستم هم کد ورودی هر کدوممون به اسم کوچیکمون هست.. مثلا من فرح... اون محمد و ... هفته پیش فاکتوری رو اشتباه ثبت زده بود مندرستش کردم و سر لیست نوشتم محمد... حس میکنم بهش برخورده که چرا اسمشو خشک و خالی زدم.. دیشب دوباره فاکتورای روز قبلو چک میکردم دیدم نوشته دکتر محمد صدر! خخخخخ کلی خنده م گرفت ولی بهش چیزینگفتم تو ذوقش نخوره آقا دکتر. فقط از دیروز هروقت بخوام صداشکنممیگم دکتر جان! این لوس خان دهه هفتاد هست ولی دقیقشو نمیدونم. حالا بدیش اینه مشتری عصر اومد فکر میکرد محمد پسرم بوده. عیعععیییی. والا اصلنم بمن نمیاد بچه دهه هفتادی داشته باشم😁😑😪😭 سلام صبح عالی متعالی خوبید؟؟ یک عالم انرژی مثبت آفتابی هدیه تون❤ چندروز پیشا افه کلیپ طنزی فرستاد که پسر و عروس میرن خونه مادرشوهر ومادره همش از درد می ناله و هیچی هم براشون نمیپزه و به پسرش میگه برو فلان چیزو بخر.. ولی وقتی مادره میفهمه دختر و دامادش دارن میان، چند نوع غذا میپزه و حالش خوب میشه.. هرچند کلیپ طنز بود ولی افه قطعا چیزی الکی نمیفرسته و حرف دلشو با همه چی میزنه.. منم واقعا بهمبرخورد.. چون مامانم با این سن ۷۷ سالش هنوز که هنوزه وقتی پسراش میرن همچنان خودش آشپزیشو میکنه و.. تا چندروز بعد رفتن ایناها ریخت و پاش جمع میکنه. ولی واقعا ما دخترا بریم خودمون تدارکات میبینیم و می بریم و خودمون کارهارو ردیف میکنیم و خونه تمیزتر از قبل تحویل مامی میدیم. به افه گفتم مامانم تا وقتی داشت براتون بهترین هارو پخت و گذاشت خوردید.. حالا طوری شده که کل حقوقش میره اجاره و اگه جایی میبینیکمکاری میشه دلیلش اینه و شما ببخشید.. حالا دختره خر دیروز خریت کردم استوریشو باز کردم دیدم روز زن رو به خواهر عتیقه ش ففه تبریکویژه گفته.. ینی ایندوتا خواهر همچین به هم افتادن و از حسادتشون و جادو جمبلشون دارن کل خاندانمارو از همدور میکنن. +دیشب فهمیدم دوقلوهارو جواب دادن به همون پسرایی که پست های قبل میگفتم بی کلاسن و سطح پایین. امیدوارمتمام بشه و برنپی کارشون تا دردسر من حداقل یکموردش کمتر شه. حالا ایناهام تو مریضی اومی و ده روز بیمارستانش ما هلاکشدیم و چندروز پیشش موندم و ازونورم تو ایناوضاع کلی پول گذاشتم شریکی براشونگوشت خریدیم و اینا.. ولی پای خوشی شونکه میشه ما غریبه میشیم و باید از غریبه ترها بفهمیم دخترای داداشمون مراسمای خواستگاری و تشریفاتشونو به جا آوردن و جواب هم دادن! قطعا وقتی باز ما عمه میشیم و براشون مهم میشیم که پای کادو دادن برسه...... 😄😄😄اصلا قرار نبود پستم غرانه(غر) بشه ولی نگو دلم خیلی پررر بوده و چه غرانه ای هم شد!.... دیروز صبح رفتم خونه مامی. تقریبا حالش بهتر شده بود و چون پول نوشابه ای که براش خریدمو نگرفتمبجاش یک بسته اجیل بزرگ داد که میدونم۴۰۰ خریده بود. خواهرا هم قرار بود براش رخت و لباس و شال بخرن و شریکی بهش بدیم و رفته بودن بازار. عصر که میرفتمکار زنگزد که کجایی؟ سقف خونه ریخته و خیلی ترسیدم و حالم بده و صابخونه همخودش اومده همینجا.. غلامکه همونجا منو رسونده بود کارو فرستادم بره پیش مامان تا خواهرا برسن.. کلی بغض کردم و ناراحت شدمکه همچین اتفاقی افتاده و مامی هل کرده. حالا هی غلاممیگه چیزی نیست بابا سقف آشپزخونه نیممتر در نیممتر ریخته!! بهش میگم تو بگو اندازه یک وجب! همون صدایی که یهویی میده آدم هل میشه.. خواهراممهی تکرار میکردن که مامان داره خودشو لوس میکنه و زیادی بزرگش میکنه!! خب لعنتیا شما تو خونه تنها باشین و یهو سقفتون نیممتر بریزه پایین هل نمیشین؟ نمی ترسین؟؟ + از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون امسالم دلم شکست که روز زن و مادر چیزی جز یک شاخه رز از طرف غزل نصیبمنشد😋 فقط غزل گفت باشه بعد باهم بریم بازار با سلیقه خودت ی چیزی بخر که اینم اصلا نمی چسبه.. وقتی نداشته باشن و بدونم تو دست و بالشون پول نیست خب توقعی ندارم ولی این وسط که می دونم مشکلشون اینه که براشون ارزشی ندارم دلم میشکنه دیگه. اینکه بدونی برای بچه و بابای بچت مهمی و بخاطر تو وقت گذاشتن و رفتن خرید خیلی می چسبه.. مثل خودم که همیشه همه تولدای حتی غلامو سورپرایزش میکنم و هدیه میدم.. مثل خودمکه روز دختر و روز جوان و روز تولد و ولنتاین و همه چی دوست دارم دخترمو خوشحال کنم. عقده ای شدم.. همون دیشب دوست داشتم بهم درست حسابی تبریکمیگفتن.. حتی امروزم بگن دیگه فایده نداره🤔😄😄😄😁 مدیونید اگه بهم تبریکبگین چون دست خالی و بدون هدیه که نمی چسبه! امضا یک عدد دل نازکه لوس
| Designer |