کوچه باغ ِ آرام
سلام یادتونه ی مدتی می گفتم محل کارم آرامش دارم و دکتر خیلی خوبه و احتراممو داره و باهام مدارا می کنه؟ و همه چی تو محیط کار امن و امان هست؟ حالا دیگه به لطف دکتر محمد _همکار پت شاپ_ اون آرامشه رو ندارم.. این بچه خیلی خاله زنک و خودشیرین هست.. اون سال اول که فقط خودم بودم هروقت از دکتر مرخصی می خواستم می گفت راحت باش تو انقدر منظم و دقیق هستی که این مرخصی حقت هست.. روزهای تعطیل دکتر می گفت در حد یکی دو ساعت هم پت شاپ باز باشه اوکی هست و نیازی نیست مثل روزای معمولی تایم زیاد بیاین. تو گروه بچه ها با هم صمیمی بودن و همه چی اوکی بود.. ولی از وقتی محمد اومده با ادا اصولهایی که در میاره خیلی از محیط کارم زده شدم و حرصم در میاد در صورتیکه خودش آخر خرابکارهای عالم هست و من فقط از روی انسانیت صدام در نمیاد و به کلینیک چیزی نمیگم. من اگه اینجا بابت ۶ ساعتم حقوق میگیرم کل ۶ ساعت کار مفید هست.. ولی محمد قشنگ برای خودش یککاور پتو بالشت و زیرانداز آورده راحت ظهر پشت کانتر میخوابه و درو قفل می کنه؛ بارها دیدم مشتری پشت در اومده و با در بسته مواجه شده و میره.. حالا اگر من اینکارو میکردم تاحالا بارها به دکتر گفته بود پسره خودشیرین.. دیگه ۶ ساعت کار چیه که تو اینجا کلی وسیله خواب ردیف کردی؟ زده قیچیو شکونده؛ سیم تلفنو پاره کرده؛ در دستگاه پرینترو شکونده؛ پرنده ش کیف دو میلیونی پت شاپو پاره کرد به روی خودش نیاورد؛ ظرفای پت شاپو تو قفس پرنده و چرنده ش میزاره و کهنه و شکسته میشه باز میزاره قاطی جنس های نو.. دیدم که کلی خوراکی و وسیله برای حیووناش برداشته ولی تو سیستم ثبت نکرده. به مشتری غذا و داروی اشتباه داده بارها.. تنظیم دستگاه پرینترو بهم زده.. موقع بسته بندی غذاها کلی ریخت و پاش داره و غذا میریزه رو زمین و اسراف میشه.. من غذا بسته میکنم دریغ از یک دونه ریختن و اسراف.. در زیپ کیپ هارو هرچی میگم خوب نمی بنده؛ یهویی میای ی بسته برداری همههه پخشش زمین میشه.. خیلی خیلی خرابکاره و باعث خسارت میشه.. ولی از طرفی زیرک و موشه! با خودشیرینی کاری کرده که دکتر فکر میکنه این پسر خیلی براش مفید و سود رسان هست.. من این ماه آخر خیلی درگیر حواشی های خونمون بودم.. مامانم و خواهرم خونه نداشتن و یک ماه بیشتر خونه ما بودن و از طرفی اومی مریض بود و یکمی میرفتم دیدنش مثلا بجای ساعت ۴ با محمد هماهنگ میکردم ۴ و نیم یا ۵ میرسیدم.. خودشم خیلی شیک میگفت اصصلا ایرادی نداره من بیکارم و ... حالا چندروزه یک برگه ورود خروج چاپ کرده مثل بچه ها باید ورود خروج بنویسیم که پیش دکتر بگه اون بیشتر مونده.. اینجوریاست که دیگه از محیط کارم خوشم نمیاد.. منم که مظلوم و البته دو بهم زن نیستم تا بخوام خرابکاری هاشو بگم ولی حرص میخورم ازین جوی که محمد بوجود آورده.. روزانه هم بخوای حساب کنی بخدا بین ۶۰۰ تومن تا ۳ تومن نهایت جنس بفروشه اصلا فروشنده خوبی نیست.. این مثلا قراره دامپزشک مملکت بشه یک دکتر تا این حد باید خرابکار و لوس باشه؟ سلام به یکی از آشناها گفته بودم وقتی آلبالوی باغشو جمع می کنه ۱۲ کیلو برام بیاره! بعد که دیدم دور و برم و کارا شلوغه گفتم ۶ کیلو بیار فعلا.. اونم گذاشت و همین روزای شلوغ یک سبد آورد که گفت ۶ کیلوعه.. حالا منم چشمی و حدسی شکر ریختم برای شربت و مربا که فکررر کنم خیلی سفت و شیرین شد. تازشم شربت خیلی کم داد. همش غر میزنم میگم اون ۴ کیلو بوده و اصلا به ۶ کیلو نمیخورد و من اشتبا شکر ریختم.. تازشم حوصله دونه گرفتن نداشتم. نصفشو با هسته پختم. خودم عاشق مربا آلبالو با هسته م!! خلاصه که امروز صبح مراسم پخت داشتم و دل تو دلم نیست برسم خونه و بعد سرد شدنشو ببینم چی شده؟! پ ن : خونه قبلیمون که بودیم مرکز شهر و نزدیک راه آهن بودیم که طبیعتا اونم تقریبا به حرم نزدیک بود. روز و شب های محرم که می شد همه خواهر برادرا هماهنگ میکردن بیان خونه ما و ازونجا همه حاضر شیم و بریم هیات ببینیم! ظهر هم که می شد همه با هم دنبال شله و نذری بودیم و تلفنی همو پیدا می کردیم.. غیر اون مراسم معنوی خیلی هم خوشمی گذشت با هم بودنمون.. ولی حالا یک خانواده صد نفره به لطف و میمنت ناراضی بودن از کارایی دولتمون و ظلم ها و ناحق خوری هاشون؛ هیچکدوم دیگه دلمون نیست قاطی این ظاهرسازی ها شیم.. یعنی هممون داریم اشتباه میکنیم؟ قطعا که نه.. هر سال داره تجملات و ظاهرسازی محرمشون بیشتر و بیشتر میشه..بریز و بپاش های محرمیشون بیشتر میشه.. مگه امام حسین مونده ی این اسراف ها هست؟؟ چطور هزار دزدی هزار گناه میکنه و فکر میکنه با پخش شربت و نذری بنده خالص حساب میشه و خاص هست؟ خودمونو کمتر گول بزنیم.. سلام فردا سوم اومی هست! طفلکی با کوهی از امید رفت.. بچه ها برای خیرات برای امواتتون یا نذوراتتون، بجای چاپ کتاب دعا یا بریز بپاش های بی فایده؛ هزینه کنید و مثلا دستگاه اکسیژن برای بیمارها بخرید و خیرات کنید.. اومی دو هفته آخر کامل با دستگاه اکسیژن اونم به زور نفس می کشید؛ داداشم هرروز ۸۰۰ هزینه پر کردن و شارژشو میداد.. بعد یک نوع دستگاه از خیریه براش آوردن که کمکی باشه؛ روش برچسب زده بودن برای شادی روح پدرمادرمون هدیه به خیریه.. نفس خیلی مهمه حتما پول دستم بیاد همچین کاری می کنم که بتونم به دیگران نفس هدیه بدم.. سومین تیرماهی بود که عزادار شدیم.. دقیقا سالگرد داداش ناتنی مصادف شد با خاکسپاری اومی اومی خیلی داداشمو دوست داشت.. همیشه میگفت تاج سرمه.. خیلی از داداشم راضی بود.. داداشم هیچ پس اندازی نداشت.. دیگه نه پولی برای تسویه بیمارستان مونده بود نه مراسم خاکسپاری؛ ولی یهویی خیلی اتفاقی توسط فرد مهربونی به بهترین شکل گره از کارش باز شد حتی کمی هم می مونه که قرض هاشو بده.. خانواده ما دو دسته ان؛ یک عده اونهایی که جلو چشماشونو نمی بینن و مشکل دیگرانو باور ندارن و اهمیتی نمی دن و فقط اهل بخور بخور و سور هستن ولی یک عده تو مشکلات برای هم جون هم میدن.. اینروزا کیف کردم خواهرزاده هامو خانمای جوون خوش سلیقشونو دیدم که چطور داداشمو ماهارو ساپورت کردن و همه مراسمو ردیف کردن و به دادمون رسیدن.. خدا همه آدمای خوبو حفظ کنه و سلامتی بده.. ولی اومی حیفش بود به این زودی بره.. کاش پولی که صرف این بریز بپاش های محرم و تجملات احمقانه محرمی میشه؛ جاهای بهتری هزینه می شد.. راستی دوستان مشهدی، بیمارستان خیریه ناظران مشهد خیلی افتضاح و گرون و بدون امکانات هست؛ خدایی نکرده کلاهتون هم افتاد نرین دنبالش.. اسمش هست خیریه ولی پوست می کنن از طرفی رسیدگی در حد صفرر.. رو روده یک مریض پرستار ناشی بجای اسید دو درصد اسید صددرصد ریخته بود!
| Designer |