کوچه باغ ِ آرام
سلام خیلی خوشحالم که مرداد تمام شد.. بی دلیل ازش بدم میومد! مثل هر شب تو پذیرایی و نزدیک در ایوون تشک پهن کردم و از سکوت شب و هوای ملس لذت میبرم. حتی در تراسو شبها میبندم و اندازه یک وجب باز میزارم تا خودم و میلو سرما نخوریم! از اول تابستون نه کولر روشن کردیم نه پنکه و شرکت برق باید یهمون جایزه بده! واقعا اینهم موهبتی هست و باید خدارو حسابی شکر کنیم..... در عوضش امروز ساعت ۳ غلامو زور کردم منو ببره بهشت رضا و به معنای واقعی از شدت داغی هوا کلافه شدیم! راه برگشت از شله ۴فصل دو کیلو شله خریدیم .. چون به خواهر کوچیکه؛ همونی که تازه خبر طلاقشو داد! گفته بودم شله نذری گیر آوردم و شام بیان خونمون.. ظهر خونه اون خواهری بودن که بدون طلاق زندگیشو از شوهرش جدا کرده! شله هم البته یکمی صبح نذری گیرمون اومد ولی بازم باید میخریدیم. اول ۲کیلو و نیم خریدیم و یک عالمه راه اومدیم که گفتیم نکنه کم بااشه. باز برگشتیم و یک کیلو نیم دیگه خریدیم و با همون نذری ها قاطی کردیم و جاتون خالی خوب بود. ولی ناراحت خواهر کوچیکه بودم. مشخص بود کلافه هست و احتمالا دلتنگ شوهرش!! بی انرژی هم بود.. می دونم روزهای سختیو میگذرونه.. همیشه اوایل تغییر خیلی سخت میشه.. حتی دلم برای شوهر عتیقه ش هم میسوزه! آخه اینا خیلی خانوادگی به هم وابسته بودن.. حالا یا واقعی یا صوری تجربه سختی هست. امیدوارم شهریور امسال بخیر بگذره.. با خبرهایی که شنیدم و اخبار اینترنشنال که هی این غلام میگیره و از جنگ میگن خیلی استرس گرفتم..
| Designer |