کوچه باغ  ِ آرام

سلام

دیروز.. جمعه؛ افه شون قرار صبحانه داشتن و من ۷ صبح خونشون بودم که اونها برن و من تا شب پیش مامی باشم.

از راه رفتم و ۶ تا بلال(ذرت) که با عشق برده بودم که وقتی برگشتن دور هم‌کباب کنیم و بخوریم، رو کابینت گذاشتم..

چند دقیقه بعد باراد برادرزاده ۸ سالم ازونجا رد شد با حالت خاص تاکیدی! گفت عمه ه ه ه ه ....... گفتم جاااااان

گفت بابام میگه ذرت غذای گاوها هست😋

😅🤣به نوع گفتنش خیلی خندیدم .. خیلی بانمک گفت😂

گفتم عیب نداره دیگه حالا مام سالی یکبار غذای گاو میخوریم..

باباش به غذاهای تراریخته خیلی حساسه و کمتر میده اینا بخورن..

امسال قسمت نشد سبزی قرمه سبزی برای فریزر بخرم. دقیقا روزی رفتیم باغ سبزی که شب قبلش اوج بارندگی بود و گفتن سبزی قرمه نداریم.. فقط یک بسته اسفناج خریدم و حدود ۲۰ تا بلال.. نصف بیشترشو جوشوندم و فریز کردم برای کنار غذاها بخصوص بعد باشگاه غزل و چندتا موند تازه بخوریم که هنوز قسمت نشده.

+مرغ گذاشتم بیرون تا ظهر مرغ و بادمجون بپزم..

+لباسشویی در حال شستن اولین سری لباس کثیف های این هفته س..

+میلو پیشی زیر نور خورشید لم داده و دلم میخواد برسشو بردارم و نازنازش کنم و اونم‌کیف کنه

تاريخ شنبه دوازدهم آبان ۱۴۰۳سـاعت 11:34 نويسنده ونوس| |

Designer